جاده ی آرامش




نشستم پشت میز مطالعمو دارم به این فکر میکنم روزی که یاسمن میاد خونه ام چی بپزم و چجوری ازش پذیرایی کنم دارم فکر میکنم که چه چیزایی دوس داره و چیکار کنم بهمون خوش بگذره

و دارم فکر میکنم ک هنوز به کاف زنگ نزدم و ترس قبل از زنگ زدن و ملاقات رو دارم 

دو هفته ی دیگه مهربون میاد و نمیدونم کجا اسکان میکنه و چی پیش میاد ،اینکه کاری از دستم بر نمیاد ک براش انجام بدم همیشه عصبیم میکنه

این روزا بیشتر از هر روز دیگه ای فکر میکنم و به هیچ نتیجه ای نمیرسم 
دغدغه هام فقط زمانی حل میشن که توی دل لحظات فرو برم و در لحظه بهترین تصمیمو بگیرم

مغزم مدام به پاس شدن و نشدن درسا فکر میکنه ،به اینکه آینده قراره چی بشه و تصمیمای لحظه ای من میتونن اینده رو برام بهتر کنن 

دلم عجیب رفتن ازین مملکتو میخواد ،با اینکه میدونم اونور خبری نیس ولی حداقلش اینه از یسری دغدغه های مسخره راحت میشم و دیگه قرار نیس هی حرص بخورم 
دلم واقعا رفتنو میخواد.

با خودم گفتم شاید راه فراموش کردن تلگرام و برگشتن ب روزای عادی برگشتن سمت عادتایی باشه که وقتی زندگی عادیمو داشتم انجامشون میدادم

یکی ازین عادتا برگشتن سمت روزانه نویسی
فک میکنم اگه قرار باشه زمانیو توی نت و وقت گذرونی با دوستای مجازی کنم چه بهتر که دوباره وبلاگای مورد علاقمو بخونم و روزانه نویسیمو ادامه بدم

یکی از تصمیمایی که برا سال 98 دارم کمتر استفاده کردن از گوشی و فضای مجازیه، یجا توی تلگرام خوندم نوشته بود که جوونای این دوره مثل معتادای قدیمن ، معتادای قدیم مینشتن پای مواد مخدر و توی ذهنشون خیال پردازی میکردن و بعد که چشمشونو باز میکردن میدیدن زندگیشونو دود کردن ؛ جوونای حالام  میرن توی نت میچرخن و توی ذهنشون بهترین آرزوهارو برا خودشون دارن ،توی نت مچیرخن و میچرخن و وقتی سرشونو از گوشی بیرون میارن میبینن هیچکار نکردن و از زندگیشون عقب افتادن
(البته معتاد قدیم و جدید نداریم و اینکه اعتیاد کلا مخربه حالا چه اعتیاد به گوشی چه به مواد مخدر)

قدم دومم که میخوام بردارم ورزش کردن مداوم و روزانس و خب وسایلشم مهیا کردم و کاملا آماده ام ؛)
میخوام برا خودمو اهدافم بیشتر از اینا وقت بذارم
+وقتیو که میتونیم صرف قوی شدن توی مسائل مورد علاقمون بکنیم رو ، چرا صرف خواب و نت و تنبلی کنیم؟ :)))







مهربون میگه اگه میشد و مامان بابات موافقت میکردن ، میاوردمت پیش خودم 

ولی حب میدونید چیه؟ منکه پسر نیستم که معذوریتی نداشته باشم 

منکه پسر نیستم

من دخترم و نیازمند نظر همه جانبه ی خانواده 

من دخترم و این دنیای کوفتی از اولش با دخترا لج بوده ،چه برسه که توی همچین مملکتیم باشی 

با اینکه دختر بودنمو خیلییی دوس دارم ،اما خسته ام از تمام این تبعیضای بیخودکی ،جوری که دیگه مغزم نمیکشه




آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها